عاشقانه ها
بهترینها برای عاشق ترین ها
دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 20:1 ::  نويسنده : علی       

نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
_قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق
ترا به گرمی‌یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
_ و نوش‌داروی اندوه؟
_ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.


و حال شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.

_ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
_ چقدر هم تنها!
_ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
_ دچار یعنی
عاشق.
_ و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
_ چه فکر نازک غمناکی!
_ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
_ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
_ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
_ غرق ابهامند.
_ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند.
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز .
و او ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را.
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز.
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی‌اشراق
در آب‌های هدایت روانه می‌گردند.
و تا تجلی اعجاب پیش می‌رانند.
 



دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 16:0 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 15:39 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 15:32 ::  نويسنده : علی       

با من بگو از عشق

ارامشو حس كن
مثل نسيم اسون
بامن بگو از عشق
اروم مث بارون
بارون نم نم كن
حرفاتو هرلحظه
حرفاي شيرينت
ارامش محضه
بگو كه محفوظه
جام توي روياهات
هرلحظه ارومم
با گرمي دستات
ارامش دستات
احساس شيرينه
مثل حضور عشق
تو قلب ائينه
بگو دوسم داري
با لحن شيريني
مثل يه حس خوب
تو قلبم ميشيني
با حرفاي خوبت
ارامش جوني
مثل صداي عشق
تو روز باروني
 



دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : علی       

چاه عریضه

در نامه ای كه باز برایت نوشته ام
از سیر تا پیاز برایت نوشته ام
دلتنگی ام بهانه این عاشقانه هاست
من از سر نیاز برایت نوشته ام
این نامه هم دوباره پر از نقطه چین شده است
چون با زبان راز برایت نوشته ام
رفتم سرقرار، دوباره نیامدی
این را به اعتراض برایت نوشته ام
شب مدتی است روی تن شهر مانده است
از این شب دراز برایت نوشته ام
می سوزم از درون و كسی بو نمی برد
چون گفته ای بساز برایت نوشته ام
نامه به (السلام علیكم) رسیده است
از اول نماز برایت نوشته ام

***

از چاله در می آید و در چاه می رود
این نامه ای كه باز برایت نوشته ام...



شاعر:ناشناس
 



دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:اس ام اس,اس ام اس جدید,اس ام اس عاشقانه, :: 1:58 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 1:6 ::  نويسنده : علی       

امشب دلم پُره، امشب مسافری
فرصت نشد بگم چی می کشم بری

چشمم به رفتنت، دلگیرم از خودم
فرصت نشد بگم، من عاشقت شدم

من عاشقت شدم، ما میرسیم به هم
کاش مونده بودی و میشد بهت بگم

ما عاشق همیم، ما میرسیم به هم
کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم

میترسم از همه، ازین شبهای سرد
تو فکر رفتنی، کاریش نمیشه کرد

میخواستم بهت بگم، فکر کسی نباش
میخواستم بهت بگم ، اما دلم نذاشت

من عاشقت شدم ، ما میرسیم به هم
کاش مونده بودی و میشد بهت بگم

ما عاشق همیم، ما میرسیم به هم

کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم…

 

(نمیدونم شاعرش کیه) 



دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : علی       

هیزم شکن تبر میزد بر تنه‌ی درخت…درخت از مرگ و از افتادن نمی‌ترسید…نگرانی‌اش از این بود که آن پرنده‌ای که سال‌ها پیش کوچ کرده بود، روزی باز گردد و جایی برای استراحت نداشته باشد!!*****


بازیگوش بودم
اینکه تمام عمر مشق نام تو می‌کنم
تنبیه خداست!!
*****

مزاحم آدمی که مشغول فراموش کردن شماست نشوید!…
هیچ قاتلی دوست ندارد هنگام کشتن کسی، مزاحمش شوند!!
 



دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : علی       

">دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن /> خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی /> زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای /> دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز /> برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی /> برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی /> دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته

برای اولین زنگ مدرسه /> برای واکسن اول دبستان /> برای سر صف ایستادن ها /> برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته /> دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد /> دلم برای ضربدر و ستاره /> دلم برای ترس از سوال معلم /> کارت صد آفرین /> بیست داخل دفتر با خودکار قرمز /> و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر /> دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت /> دلم برای زنگ تفریح /> برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها /> برای لی‌لی کردن /> دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم /> برای اردو رفتن /> برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن /> دلم برای روزنامه دیواری درست کردن /> برای تزئین کلاس /> برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود /> برای خنده های معلم و عصبانیتش /> برای کارنامه…. نمره انضباط /> برای مُهرقبول خرداد /> دلم برای خودم /> دلم برای دغدغه و آرزو هایم /> دلم برای >صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده /> نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم /> کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
 



دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 22:12 ::  نويسنده : علی       

عشق یعنی کوچه کوچه انتظار /رؤیت خورشید در باغ بهار
 عشق یعنی با جنون تا اوج‌ها /رفتن از ساحل به بام موجها
 عشق یعنی یک تغزل شعر ناب/ مثنوی‌های خدای آفتاب
 عشق یعنی سوختن با شعله‌ها/ سبز گشتن در شکوه قله‌ها
 عشق یعنی های های اشک‌ها /در فرات بی‌وفا با مشک‌ها
 دست‌افشان رقص سرخی واژگون/ سعی در محراب با قانون خون
 گفتمان مادران داغدار /حسرت دیدار گل‌ها در بهار
 یک نماد از قصه جام شراب /رویکردی سبز در تفسیر آب
 عشق یعنی یک شهود بی‌کران/ سینه‌ای با وسعت هفت آسمان
 در حضور آن فروغ تابناک/ سر تاویل شفق در جام تاک
 پایکوبی بر فراز دارها/ یک غزل با میثم تمارها
 یا قنوتی هم صدای آبها /در نماز صبح با مهتابها
 عشق یعنی کهکشان در کهکشان/ چشم امیدی به سوی بی‌نشان
 عشق یعنی در فضای رازها/ خلسه‌ای جاوید با پروازها
 عشق یعنی بی‌کران نورها /با شقایق‌ها میان هورها
 طور سینین حیرتی بی‌انتها /شعر شبنم در گلستان خدا
 اشک غم در حسرت دیدارها /همدلی تا صبح با تبدارها
 عشق یعنی یک سرود جاودان /رقص گلها حیرت پروانگان
 عشق یعنی زینبی تا اوج‌ها /ناخدایی بر فراز موجها
 یک زبان در کام از سر غدیر/ کهکشان آسمانهای منیر
 چیرگی بر خار و خسهای سراب /مخزن‌الاسرار دخت بوتراب
 انعکاس خطبه سجادها /یورشی جاوید بر بیدادها
 عشق یعنی رود رود مادران/ در عزای خیلی از نام‌آوران
 غرق در خون ذوالجناحی اشکبار/ در غم بشکوه آن تنها سوار
 همنوا با عون یا جعفر شدن/ روی دستان پدر پرپر شدن
 داستان خیمه‌های سوخته /کودکانی از عطش افروخته
 عشق یعنی اربعین یاس‌ها/ اشک سرخی در غم عباسها
 تا شهادت یک حبیب باوفا/ پیر برنای کتاب کربلا
 جان فشانی مرگ احلی من عسل /خوش درخشیدن فراسوی زحل
 عشق گفتی کربلا آمد به یاد/ هیبت خون خدا آمد به یاد
 عشق گفتی نینوا آمد به یاد /عصمت آن لاله‌ها آمد به یاد
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 21:57 ::  نويسنده : علی       

شعر عشق
از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شبها، چه سحرها دارم

با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم
گرچه از خود خبرم نیست خبرها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی
داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

ورنه اینقدر مَهم جور و جفا یاد نداشت
هیچ شیرین سر خونریزی فرهاد نداشت

حسن در بردن دل همره و همکار تو بود
غمزه دمساز تو و عشوه مددکار تو بود

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود
راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود

گر تو ای عشق نه مشّاطه خوبان بودی
ترک آن ماه جفاپیشه چه آسان بودی

چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی
حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی

راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی

گرچه از چشم بتی بیدل و دینم ای عشق
هرچه بینم همه از چشم تو بینم ای عشق

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم
که به عمری نتوانم همه را بشمارم

گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم
گرچه زان زلف گره ها زده ای در کارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام
سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

باز اگر بوی مئی هست ز میخانه تست
باز اگر آب حیاتی است به پیمانه تست

باز اگر راحت جانی بود افسانه تست
باز هم عقل کسی راست که دیوانه تست

شکوه بیجاست مرا کشتی و جانم دادی
آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادی

خواهم ای عشق که میخانه دلها باشم
بی خبر از حرم و دیر و کلیسا باشم

گرچه زین بیشتر از دست تو رسوا باشم
بی تو یک لحظه نباشد که بدنیا باشم

بعد از این رحم مکن بر دل دیوانه من
بفرست آنچه غمت هست به غمخانه من

من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو
عاقلان بیهده خندند بدیوانه تو

نقد جان گرچه بود قیمت پیمانه تو
آه از آندل که نشد مست ز میخانه تو

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد بچه ارزد ای عشق
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 21:54 ::  نويسنده : علی       

بچه ها.یادمان باشد: حرفی نزنیم که دلی بلرزد و خطی ننویسیم که کسی را آزار دهد





یادمان باشد: که روز و روزگار خوش است وتنها دل ماست که دل نیست





یادمان باشد: جواب کینه را باکمتر از مهر و جواب دورنگی را با کمتر از صداقت ندهیم





یادمان باشد: باید در برابر فریاد سکوت کنیم و برسر سیاهی ها نور بپاشیم





یادمان باشد: سنگ خیلی تنهاست باید با او هم لطیف رفتار کنیم ؛ نکند که دل تنگش بشکند





یادمان باشد: برای درس دادن و درس گرفتن به دنیا آمده ایم نه برای تکرار اشتباهات





یادمان باشد: می توان با گوش دادن به آواز شبانه دوره گردی که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد





یادمان باشد: گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست خودش باز می شود





یادمان باشد: هیچ گاه لرزیدن دلمان را پنهان نکنیم تا تنها نمانیم





و یادمان باشد: هیچ گاه از راستی نهراسیم!!!
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 21:51 ::  نويسنده : علی       

یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است


این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است


**********


عاشقی میگفت روزی روزگاران قدیم


عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است


**********


دوره گردی در میان ما محبت میفروخت


گویی او هم بساط خویش را بر چیده است


**********


یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است


چشمکش را چشم هیزی خیره سر دزدیده است


**********


میروم از شهر این انسانهای کوردل


یک نفر بر ریش ما دلریشهاخندیده است
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 20:58 ::  نويسنده : علی       



جلسه محاکمه عشق بود



و عقل قاضی ، و عشق محکوم ....



به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ، آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی ، ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه در آرزوی رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند ، تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟ قلب نالید و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و





فقط با عشق میتوانم یک قلبی واقعی باشم
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 20:55 ::  نويسنده : علی       

در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد. و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند. از همسر ... خانواده و ...



هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه می گرفت.

این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن به منظره ی بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور که مرد در کنار پنجره این جزییات را توصیف می کرد هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد.

روزها و هفته ها سپری شد.

یک روز صبح ... پرستاری که برای شستشوی آنها آب می آورد جسم بی جان مرد را کنار پنجره دید که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود. پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند. مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد.

آن مرد به آرامی و با درد بسیار ... خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.

در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و با حیرت پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی برای او توصیف کند؟ پرستار پاسخ داد: "شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را ببیند." 
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : علی       

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟



پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم



دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!



پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم



دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!



پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی

چون صدای تو گیراست

چون جذاب و دوست داشتنی هستی

چون باملاحظه و بافکر هستی

چون به من توجه و محبت می کنی

تو را به خاطر لبخندت دوست دارم

به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم



دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد



چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت



پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت



نامه بدین شرح بود :

عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم

دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم



آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟

نه

و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 20:49 ::  نويسنده : علی       

مفهوم عشق

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
ا
ز خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 19:30 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 19:29 ::  نويسنده : علی       

انتقام

باز كن از سر گیسویم بند

پند بس كن، كه نمی گیرم پند

در امید عبثی دل بستن

تو بگو تا به كی آخر، تا چند





از تنم جامه برون آر و بنوش

شهد سوزنده لب هایم را

تا به كی در عطشی دردآلود

به سر آرم همه شب هایم را





خوب دانم كه مرا برده ز یاد

من هم از دل بكنم بنیادش

باده ای، ای كه ز من بی خبری

باده ای تا ببرم از یادش





شاید از روزنه چشمی شوخ

برق عشقی به دلش تافته است

من اگر تازه و زیبا بودم

او زمن تازه تری یافته است





شاید از كام مردی نوشیده است

گرمی و عطر نفس های مرا

دل به او داده و برده است ز یاد

عشق عصیانی و زیبای مرا





گر تو دانی و جز اینست، بگو

پس چه شد نامه، چه شد پیغامش

خوب دانم كه مرا برده ز یاد

زآنكه شیرین شده از من كامش





منشین غافل و سنگین و خموش

مردی امشب ز تو می جوید كام

در تمنای تن و آغوشی است

تا نهد پای هوس بر سر نام





عشق توفانی بگذشته او

در دلش ناله كنان می میرد

چون غریقی است كه با دست نیاز

دامن عشق ترا می گیرد





دست پیش آر و در آغوشش گیر

این لبش، این لب گرمش ای مرد

این سر و سینه سوزنده او

این تنش، این تن نرمش، ای مرد

 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 19:2 ::  نويسنده : علی       



 

خدايا كمكم كن تا ، به همه لبخند بزنم ، اما براي او گريه كنم


خدايا كمكم كن تا ، مغرور باشم ، اما براي او غرورم را له كنم



خدايا كمكم كن تا ، همه را ياري كنم ، اما او را غمخواري كنم


خدايا كمكم كن تا ، قوی و صبور باشم ، اما خود را فداي او سازم


خدايا كمكم كن تا ، با همه دوست باشم ، اما به او عشق بورزم



خدايا كمكم كن تا ، با آدم ها زندگي كنم ، اما براي او بميرم.
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : علی       

 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 17:25 ::  نويسنده : علی       

عکس در ادامه مطلب... 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 17:17 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 17:10 ::  نويسنده : علی       



اس ام اس های عاشقانه

روزی از عشق خودم را حلق آویز می کنم و آخرین آرزوی من این است در روی طناب اسم تو را حک کنم تا حداقل در مرگم فکر کنم همیشه در کنارت خواهم بود


***


در همه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم


***

گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!


*** 
در ادامه مطلب
 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 17:7 ::  نويسنده : علی       

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستم کن وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرارگیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی ازآنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

بازآ که تا به خود نیازم بینی

بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زارتراست

وز من دل بی رحم تو بی زارتراست

بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

برمن دروصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بردراو

چون دوست، دل شکسته می دارد دوست

خود ممکن آن نیست که بر دادم دل

آن به که بر سودای توبسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه کنم بهر چی می دارم دل

درعشق تو هرحیله که کردم هیچ است

هرخون جگرکه بی توخوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

من بودم ودوش آن بت بنده نواز

از من همه لابه بود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید

شب را چه گنه حدیث ما بود دراز

دل تنگم و دیدار تو درمانم است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

ای نور دل و دیده و جانم چونی

وی آرزوی هر دو جهانم چونی

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من ندانم چونی

افغان کردم برآن فغانم می سوخت

خامش کردم چون خامشانم می سوخت

از جمله کرانها برون کرد مرا

رفتم به میانی، در میانم می سوخت

من درد تو را زدست آسان ندهم

دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

که آن درد به صد هزار درمان ندهم

در عشق توام نصیحت و پند چه سود

زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید

دیوانه دل است پای بر بند چه سود

من ذره وخورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم

من که شده ام چو کهربایی تو مرا

غم را بر او گزیده می باید کرد

وز چاه طمع بریده می باید کرد

خون دل من ریخته می خواهد یار

این کار مرا به دیده می باید کرد

آبی که از این دیده چو خون می ریزد

خون است بیا ببین که چون می ریزد

پیداست که خون من چه برداشت کند

دل می خورد و دیده برون می ریزد

عاشق همه سال مست و رسوا بادا

دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم

چون مست شدیم هرچه بادا بادا

دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد

جان را سپر تیر بلا خواهم کرد

عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام

امروز به خون دل قضا خواهم کرد

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

دردا که زهجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تورا زمانه می بس باشد

هرگوش تو را ترانه می بس باشد

در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه ای بس باشد

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم

شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم

در عشق که او جان و دل ودیده ماست

جان ودل ودیده هر سه را سوخته ایم

اندر دل بی وفا غم وماتم باد

آن را که وفا نیست زعالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جزغم ، که هزار آفرین برغم باد
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 15:17 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه ها و آدرس www.khaneye.eshgh.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 643
بازدید ماه : 3445
بازدید کل : 237781
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 372
تعداد آنلاین : 1



Google

www.khaneye.eshgh.lxb.ir">
در كل اينترنت ،گوگل
درزیبا وب

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

/P

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

فال عشق